-
بیوگرافی(زندگینامه)رابرت پتینسون(Robert Pattinson)، برای رکسانا
یکشنبه 14 آذرماه سال 1389 02:29
رابرت پتینسون (به انگلیسی: Robert Pattinson) (زاده ۱۳ می۱۹۸۶ در لندن) بازیگر، مدل و نوازنده انگلیسی است و بخاطر ایفای نقش ادوارد کلن در فیلم سینمایی گرگ و میش ستوده شد. زندگی نامه مادرش کلر در آژانس مدل کار میکرد و پدرش ریچارد صادرات ماشین از کشور آمریکا داشت. او فعالیت خود را از تئاتر بازیگران آماتور بارنرز شروع کرد...
-
بیوگرافی(زندگینامه) آنجلینا جولی(Angelina Jolie)،برای رکسانا
یکشنبه 14 آذرماه سال 1389 02:00
نام اصلی: آنجلینا جولی وویت سال تولد: 4 ژوئن، 1977 محل تولد: کالیفرنیا، آمریکا قد:171 cm وزن:59 kg جوایز: جایزه اسکار و جایزه گلدن گلاب : دختر از هم گسیخته (1999) آنجلینا جولی 4 ژوئن سال 1977 در کالیفرنیا به دنیا آمد. او دختر جان وویت بازیگر قدیمی سینما است. او فعالیت هنری خود را در انستیتوی تئاتر لی استراسبرگ در سن...
-
بیوگرافی(زندگینامه) برد پیت(Brad Pitt)، برای رکسانا
یکشنبه 14 آذرماه سال 1389 01:44
نام :برد پیت نام اصلی :ویلیام برادلی پیت تاریخ تولد : 18 دسامبر 1963 محل تولد : شاونه ، اوکلاهاما ، آمریکا برد پیت متولد 18 دسامبر 1963 در اوکلاهاما می باشد. برد تحصیلات ابتدایی خود رادر مدرسه"مان" در"اسپرینگ فیلد" گذراند. اولین حضور اجتماعی او مربوط به گروه کلیسای"ساوت هون" بود که در...
-
بیوگرافی(زندگینامه) نیکولاس کیج(Nicolas Cage)، برای رکسانا
یکشنبه 14 آذرماه سال 1389 01:36
با نام نیکولاس کوپولا متولد 7 ژانویه 1964 در لانگ بیچ کالیفرنیای آمریکا . برادرزاده فرانسیس فورد کوپولا و دانش آموخته دبیرستان بورلی هیلز، ترک دبیرستان در کلاس یازدهم و آموزش در کنسترواتوار تئاتر آمریکا . آموزش بازیگری با پگی فیوری. کسب سوشهرت در سال 1989 به خاطر بلعیدن سوسکس زنده برای فیلم بوسه خون آشام . برنده جایزه...
-
بیوگرافی(زندگینامه) تام کروز(Tom Cruise)،برای رکسانا
یکشنبه 14 آذرماه سال 1389 01:28
تام کروز متولد 1962 در سیراکوز نیورک است . کودکی اش را با روئای کشیش شدن سپری گردید . تام تنها پسر از چهار فرزند خانواده ی کولی السفر بود . خانواده اش تقریبا دایما در حال سفر و نقل مکان از شهری به شهر دیگر بودند و همین موضوع سبب شد که تام از دوران کودکی خود تصویر واضح و ثابتی نداشته باشد خودش در مصاحبه ای گفته است :...
-
بیوگرافی(زندگینامه) آنتونیو بانداراس(Antonio Bande) ،برای رکسانا
یکشنبه 14 آذرماه سال 1389 01:22
امروز دیگر کسی نیست که آنتونیوبانداراس را نشناسد . این بازیگر جوان اسپانیایی که روزی در تئاتر و سینمای اسپانیا بازی می کرد، حالا در تمام جهان شناخته شده است و میلیون ها نفر به خاطر دیدنش به سینما می رووند آنتونیو اولین بار با حضور سر صخنه فیلم مو در سال 1972 به بازیگری علاقه مند شد به همین خاطر تحصیلاتش را در مدرسه...
-
رمان عاشقانه رکسانا-تقدیم به رکسانا
شنبه 13 آذرماه سال 1389 02:30
نام کتاب : رکسانا نویسنده : م.مودب پور (مرتضی مودب پور) حجم کتاب : ۹۳ مگابایت دسته » ادبیات » رمان عاشقانه قالب کتاب : PDF تعداد صفحات : ۵۵۶ پسورد : www.98ia.com دانلود فصل ۱ | دانلود فصل ۲ | دانلود فصل ۳ | دانلود فصل ۴ | دانلود فصل ۵ | دانلود فصل ۶ | دانلود فصل ۷ | دانلود فصل ۸ | دانلود فصل ۱-۹ | دانلود فصل ۲-۹ |...
-
خانه رویایی کاوه و رکسانا-Dream home and Roxana Kaveh
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 01:23
-
دی دار ، برای رکسانا-Meeting, to Roxana
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 01:21
می نویسم « دی دار » تو اگر با من و دلتنگ منی یک به یک فاصله ها را بردار ... دوستت دارم رکسانا جان
-
تورو دوست دارم ، برای رکسانا-Love you, for Roxana
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 01:18
قلب من تنها جایه تو ! عشق من ! خیلی دوست دارم رکسانا ! My heart is just for U ! My Love ! I Love U Roxana
-
فقط تو ، برای رکسانا-Just you, for Roxana
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 01:16
همه دوست دارند چشمهایشان را بگشایند و آنچه دوست دارند ببینند و در این حسرت، اندوهگینند .اما من نه , هر لحظه، که چشمهایم را به روی تمام دنیا می بندم تو را میبینم. به شادی حضور همیشگی ات در تک تک سلولهای روح و جسمم دنیا را از چشم تو، نگاه میکنم و همه چیز دلپذیر میشود دنیا را آنطور که هست می پذیرم و می بینم زیرا تو با...
-
دل را فدایت می کنم ، برای رکسانا
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 01:14
I die for the heart, for Roxana دوست دارم تورا نظاره کنم زیر پایت پر از ستاره کنم من به مانند شاعران دگر نیستم که در دادن چیزی به عشقم خساست بکنم سمر قند و بخارا و رو ح و جان همه چیز دادن و دل ندادن آنان که من آن را به عشقم می دهم گرچه صاحب آنی میدانم لیک دوباره می دهم من هر چه صاحب آنم فدایت می کنم برایه دیدنت جانم...
-
دوستت دارم ، برای رکسانا-I love to Roxana
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 01:12
می خواهم از تو بگویم بی آن که در جستجوی قافیه باشم و بی آن که حتی در جستجوی واژه ها باشم در این شب ها که گویند عزیزترین شب های خداست می خواهم از تو بگویم از تو که عاشقانه دوستت دارم و می دانم که دوستم داری با ساده ترین کلمات همراه با همین اشکی که دارد می غلتد و فرو می افتد می خواهم بگویم دوستت دارم امشب نه می خواهم...
-
تقدیم به قشنگ ترین ترانه زندگیم (رکسانا)
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 01:08
Most beautiful song dedicated to my life-Roxana اگر باران بودم ،آنقدر می باریدم تا غبار غم از دلت بردارم اگر اشک بودم ، مثل باران بهاری به پایت می گریستم اگر گل بودم شاخه ایی از وجودم را تقدیم وجود عزیزت میکردم اگر عشق بودم ،آهنگ دوست داشتن را برایت می نواختم ولی افسوس که نه بارانم ،نه اشک ،نه گل و نه عشق اما هر چه...
-
داستان عشق جوان به دختر پادشاه ، برای رکسانا
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 01:05
جوانی گمنام عاشق دختر پادشاهی شد. رنج این عشق او را بیچاره کرده بود و راهی برای رسیدن به معشوق نمی یافت . مردی زیرک از ندیمان پادشاه که دلباختگی او را دید و جوانی ساده و خوش قلبش یافت، به او گفت پادشاه ، اهل معرفت است، اگر احساس کند که تو بنده ای از بندگان خدا هستی ، خودش به سراغ تو خواهد. جوان به امید رسیدن به معشوق...
-
داستان عاشقانه دو خط موازی ، برای رکسانا
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 01:02
دو خط موازی زائیده شدند . پسرکی در کلاس درس آنها را روی کاغذ کشید. آن وقت دو خط موازی چشمشان به هم افتاد . و در همان یک نگاه قلبشان تپید . و مهر یکدیگر را در سینه جای دادند . خط اولی گفت : ما میتوانیم زندگی خوبی داشته باشیم . و خط دومی از هیجان لرزید . خط اولی گفت و خانه ای داشته باشیم در یک صفحه دنج کاغذ . من روزها...
-
داستان عاشقانه فوق العاده غمناک قرار ، برای رکسانا
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 00:59
نشسته بودم رو نیمکتِ پارک، کلاغها را میشمردم تا بیاید. سنگ میانداختم بهشان. میپریدند، دورتر مینشستند. کمی بعد دوباره برمیگشتند، جلوم رژه میرفتند. ساعت از وقتِ قرار گذشت. نیامد. نگران، کلافه، عصبی شدم. شاخهگلی که دستم بود سَرْ خَم کرده داشت میپژمرد. طاقتم طاق شد. از جام بلند شدم ناراحتیم را خالی کردم سرِ...
-
داستان رمانتیک عاشقانه(1) ، برای رکسانا
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 00:55
یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟ برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن، عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین » را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحملرنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه...
-
داستان عاشقانه و غمگین (عشق و مرگ ) ، برای رکسانا
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 00:52
پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو...
-
داستان مداد ، برای رکسانا
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 00:49
پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت . بالاخره پرسید : - ماجرای کارهای خودمان را می نویسید ؟ درباره ی من می نویسید ؟ پدربزرگش از نوشتن دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت : - درسته درباره ی تو می نویسم اما مهم تر از نوشته هایم مدادی است که با آن می نویسم . می خواهم وقتی بزرگ شدی مانند این مداد شوی . پسرک با...
-
داستان دختر فداکار ، برای رکسانا
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 00:38
همسرم با صدای بلندی کفت : تا کی میخوای سرتو توی اون روزنامه فروکنی؟ میشه بیای و به دختر جونت بگی غذاشو بخوره؟ روزنامه را به کناری انداختم و بسوی آنها رفتم. تنها دخترم آوا بنظر وحشت زده می آمد. اشک در چشمهایش پر شده بود. ظرفی پر از شیر برنج در مقابلش قرار داشت. آوا دختری زیبا و برای سن خود بسیار باهوش بود. گلویم رو صاف...
-
متن شعر های آلبـوم "رگ خواب " محسن یگانه ، برای رکسانا
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 00:33
تقدیم به ع زیزم ر کسانا متن شعر سکوت روزای سخته نبودن با تو، خلا امید و تجربه کردم داغ دلم که بی تو تازه می شد، هم نفسم شد سایه ی سردم تورو می دیدم از اون ور ابر ها، که می خوای سر سری از من رد شی آسمون و بی تو خط خطی کردم، چه جوری می تونی اینقده بد شی سکوت قلبت و بشکن و برگرد، نزار این فاصله بیشتر از این شه نمی خوام...
-
داستان هر کجا عشق هست... ، برای رکسانا
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 00:30
زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید. به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.» آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟» زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.» آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می...
-
داستان معجزه عشق... ، برای رکسانا
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 00:26
سالها پیش , در کشور آلمان , زن و شوهری زندگی می کردند.آنها هیچ گاه صاحب فرزندی نمی شدند.یک روز که برای تفریح به اتفاق هم از شهر خارج شده و به جنگل رفته بودند , ببر کوچکی در جنگل , نظر آنها را به خود جلب کرد.مرد معتقد بود : نباید به آن بچه ببر نزدیک شد.به نظر او ببرمادر جایی در همان حوالی فرزندش را زیر نظر داشت.پس اگر...
-
یه داستان عشقی و رمانتیک برای دختر و پسرای شیطون!! رکسانا
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 00:24
وقتی سر کلاس درس نشسته بودم تمام حواسم متوجه دختری بود که کنار دستم نشسته بود و اون منو "داداشی" صدا می کرد . به موهای مواج و زیبای اون خیره شده بودم و آرزو می کردم که عشقش متعلق به من باشه . اما اون توجهی به این مساله نمیکرد . آخر کلاس پیش من اومد و جزوه جلسه پیش رو خواست . من جزومو بهش دادم .بهم...
-
داستان عشق واقعی... ، برای رکسانا
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 00:22
زن وشوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند. انها از صمیم قلب یکدیگر را دوست داشتند. زن جوان: یواشتر برو من می ترسم مرد جوان: نه ، اینجوری خیلی بهتره! زن جوان: خواهش می کنم ، من خیلی میترسم مردجوان: خوب، اما اول باید بگی دوستم داری زن جوان: دوستت دارم ، حالامی شه یواشتر برونی مرد جوان: مرا محکم بگیر زن جوان:...
-
داستان ندونسته قضاوت نکن... ، برای رکسانا
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 00:19
معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا ... دخترک خودش رو جمع و جور کرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟ معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد: چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ هـــا؟! فردا...
-
داستان عشق بی نهایت... ، برای رکسانا
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 00:16
پیرمردی صبح زود از خانه اش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید عابرانی که رد می شدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند . . پرستاران ابتدا زخمهای پیرمرد را پانسمان کردند. سپس به او گفتند: "باید ازت عکسبرداری بشه تا مطمئن بشیم جائی از بدنت آسیب دیدگی یا شکستگی نداشته باشه " پیرمرد غمگین شد،...
-
جملات آرامش بخش ، برای رکسانا
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 00:10
1- بپرسید پاسخ خواهید گرفت، جستجو کنید پیدا خواهید کرد، به در بکوبید به رویتان باز خواهد شد 2- چاره مقابله با افکار همراه با استرس آن است که هر گاه چنین افکار نادرسی به ذهن شما خطور کرد اندکی تأمل کنید . چشمانتان را ببندید . یک نفس عمیق بکشید چشمانتان را به سمت بالا حرکت دهید و در ذهنتان بگویید « باطل باطل» با این کار...
-
کی از تو بهتر... ، برای رکسانا-Who better than you ... For Roxan
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 00:07
کی از تو مهربون تره وقتی غریب و بی کسم؟ بیا با من قدم بزن تو کوچه ی درددلام