-
جز تـــــــو...،برای رکسانا-Except you..., to Roxana
چهارشنبه 19 آبانماه سال 1389 00:00
جز تو کی میتونه عزیز من باشه کی میتونه تو قلب من جا شه مگه میشه مثل تو پیدا شه جز من کی واسه دیدن تو حریصه اسم تورو تو قلبش مینویسه گونه هاش از ندیدنت خیسه اگه تو نباشی بیقرارم میمیرم کم میارم بیتو من حسى ندارم بیتو هیچم بیتو میمیرم
-
یکبار ، برای رکسانا-Once, for Roxana
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 23:57
پرواز برای همدمی کافی بود احساس برای عاشقی کافی بود گر در راه سفر پشیمان گشتیم در نیمه راه خستگی کافی بود ما عهد نبستیم که تنها برویم یکبار ندای بی کسی کافی بود بشنوکه کلام اخر من این بود یکبار برای عاشقی کافی بود
-
eshghe man...
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 23:54
-
در مکتب ما ، برای رکسانا-In our schools, to Roxana
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 23:52
در مکتب ما رسم فراموشی نیست در مسلک ما عشق هم آغوشی نیست مهر تو اگر به هستی ما افتد هرگز به سرش خیال خاموشی نیست
-
تقدیم به عزیزترینم رکسانا-Dedicated to Dearest Roxana
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 19:00
ای کاش پیشم بودی ای کاش در این تنهایی در آغوشم بودی برای لحظه ای با تو بودن را احساس میکردم این چه دردی است که تو را میبینم ونمیتوانم بگویم دوستت دارم ای کاش شیشه غرورم می شکشت تا فریاد بزنم ولی افسوس که می ترسم وگوشی شنوا نیست ای کاش روزی تو را از یاد ببرم تا چشمانم رنگ خواب را حس کند تا خواب های رنگی ام تمام شود تا...
-
زندگی یعنی!! ، برای رکسانا
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 18:56
زندگی یعنی!! بخند....هرچند که غمگینی ببخش...........هرچند که مسکینی فراموش کن..................هر چند که دلگیری اینگونه بودن زیباست هر چند که آسان نیست.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 18:51
-
تقدیم به تو...، برای رکسانا-Dedicated to you ... for Roxana
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 18:46
به خاطر تو خورشید را قاب می کنم و بر دیوار دلم می زنم به خاطر تو اقیانوس ها را در فنجانی نقره گون جای می دهم به خاطر تو کلماتم را به باغهای بهشت پیوند می زنم به خاطر تو دستهایم را آیینه میکنم و بر طاقچه یادت می گذارم به خاطر تو میتوان از جاده های برگ پوش و آسمانهای دوردست،چشم پوشید به خاطر تو میتوان شعله تلخ جهنم را...
-
قاصدک ، برای رکسانا
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 18:43
قاصدک غم دارم، غم آوارگی و دربدری، غم تنهایی و خونین جگری. قاصدک وای به من...! همه از خویش مرا می رانند، همه دیوانه و دیوانه ترم می خوانند. مادر من غم هاست، مهد و گهواره من ماتم هاست. قاصدک دریابم ! روح من عصیان زده و طوفانیست، آسمان نگهم بارانیست ... قاصدک غم دارم، غم به اندازه ی سنگینی عالم دارم... قاصدک غم دارم، غم...
-
رکسانا تولدت مبارک
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 18:41
۱ ۲ / ۰ ۵ / ۱ ۳ ۸ ۹ تولدت مبارک،خوش اومدی ستاره اگرچه ازراه دورهیچ فایده ای نداره شمعهاروروشن کن وبه جام دوتاروفوت کن نمیشه پیشت باشم فقط برام سکوت کن تواین روزطلایی نگوکمی غم داری بدون که دیوونه ای به نام کاوه داری تولدت مبارک رکسانا کاوه 3 A g u e s t 2 0 1 0
-
تفاوت عاشق بودن و کسی را دوست داشتن ، برای رکسانا
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 18:37
بین کسی که عاشق شده است و کسی که تنها شخصی را دوست دارد تفا وتهایی است . نکات زیر به شما کمک خواهد کرد تا این تفا وتها را درک کنید. 1- هنگام دیدن کسی که عاشق او هستید تبش قلب شما زیاد شده و هیجان زده خواهید شد اما هنگامی که کسی را می بینید که آنرا دوست دارید احساس سرور و خوشحالی می کنید. 2- هنگامی که عاشق هستید زمستان...
-
10_رکسانا
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 18:28
رو ساحل سرخ دلت اسم کسی رو حک نکن به اینکه من دوست دارم حتی یه ذره شک نکن بزار بهت گفته باشم که ماجرای ما و عشق تقصیر چشمای تو بود ، وگرنه ما کجا و عشق ؟ سرم تو لاک خودم و دلم یه جو هوس نداشت بس که یه عمر آزگار کاری به کار کس نداشت تا اینکه پیدا شدی و گفتی ازاین چشمای خیس تو دفتر ترانه هات یه قطره بارون بنویس عشقمو...
-
دوستت دارم به زبانهای مختلف برای رکسانا
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 18:24
I love different languages for Roxana French: je t,aime German: ich liebe dich Greek: s,agapo Hebrew: ani ohev otakh Hindi: mai tumase pyar karata hun Italian: ti amo دوستت دارم :Iranian Japanese: aishiteru Kurdish: ez te hezdikhem Netherlandish: ik hou van je Portuguese: eu tea mo Russian: ya tyebya lyublyu Spanish:...
-
زیباترین جملات برای رکسانا(3)
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 18:22
اگر همواره مانند گذشته بیندیشید، همیشه همان چیزهایی را بهدست میآورید که تا بحال کسب کردهاید . فاینمن به جای این که سعی کنید مرد موفقیت باشید، سعی کنید مرد ارزشها باشید. آلبرت انیشتین بدترین و خطرناکترین کلمات اینست: «همه این جورند». تولستوی یا چنان نمای که هستی، یا چنان باش که مینمایی «بایزید بسطامی» هیچ شعری شاعر...
-
زیباترین جملات برای رکسانا(2)
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 18:20
سخنان مهاتما گاندی - پیروزی آن نیست که هرگز زمین نخوری، آنست که بعد از هر زمین خوردنی برخیزی. - تمامی گناهان ، نهانی صورت می گیرد. آن لحظه ای که درک کنیم خداوند حق بر افکار ما گواه است ، شاید رها و آزاد شویم. - هیچ چیز نمی تواند مانع آن شود که به همسایگان خویش در ماورای مرزهای خود نیز خدمت کنیم . . - خود را قربانی...
-
داستان نامه عاشقانه ولتر نویسنده فرانسوی به معشوقه اش ، رکسانا
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 18:17
نامه ولتر به المپ دونور ولتر (۱۷۷۸ – ۱۶۹۴) نویسنده و فیلسوف فرانسوی این نامه را در زندان به معشوق خود نوشت. وی در سن نوزده سالگی به عنوان وابسته سیاسی همراه سفیر فرانسه به هلند رفت. در آنجا عاشق المپ دونور، دختر فقیر زنی از طبقه پایین اجتماع شد. نه سفیر و نه مادر المپ با ازدواج آن دو موافق نبودند و برای جدا کدن آنها...
-
داستان عشق ، برای رکسانا
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 18:04
در روزگارهای قدیم جزیره ای دور افتاده بود که همه احساسات در آن زندگی می کردند: شادی، غم، دانش عشق و باقی احساسات. روزی به همه آنها اعلام شد که جزیره در حال غرق شدن است. بنابراین هر یک شروع به تعمیر قایقهایشان کردند. اما عشق تصمیم گرفت که تا لحظه آخر در جزیره بماند. زمانیکه دیگر چیزی از جزیره روی آب نمانده بود عشق...
-
داستان عشق چیه ؟ عاشق کیه ؟ برای رکسانا
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 18:01
سلام به تمام دوستان گلم … مطمئنم همه ی مردم جهان عاشق شدن – شکی توش نیست – عاشق خدا ، عاشق پدر و مادر ، عاشق خانواده بعضیام عاشق کسی که براش همه چیزشونو میدن اما برای موارد قبلی نه …! کسی که عاشق میشه منطقشو از دست میده عقلشو از دست میده همچیشو از دست میده فقط بخاطر اینکه معشوقشو از دست نده …! داستان از زبون یک دختر...
-
داستان پسر عاشق ، برای رکسانا
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 17:58
دختر با نا امیدی و عصبانیت به پسر که روبرویش ایستاده بود نگاه می کرد کاملا از او نا امید شده بود از کسی که انقدر دوستش داشت و فکر می کرد که او هم دوستش دارد ولی دقیقا موقعی که دختر به او نیاز داشت دختر را تنها گذاشت از بعد از پیوند کلیه در تمام مدتی که در بیمارستان بستری بود همه به عیادتش امده بودن غیر از پسر چشمهایش...
-
داستان عشقولانه پیانو برای رکسانا
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 17:54
چشماشو بست و مثل هر شب انگشتاشو کشید روی دکمه های پیانو . صدای موسیقی فضای کوچیک کافی شاپ رو پر کرد . روحش با صدای آروم و دلنواز موسیقی , موسیقی که خودش خلق می کرد اوج می گرفت . مثه یه آدم عاشق , یه دیوونه , همه وجودش توی نت های موسیقی خلاصه می شد . هیچ کس اونو نمی دید . همه , همه آدمایی که می اومدن و می رفتن همه...
-
داستان عشق اول و اخر من برای رکسانا
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 17:46
روزی که برای اولین بار دیدمش هیچ وقت از یادم نمیره چشمام پر شده بود ولی نه مثل الان که پر از اشک شده اون موقه پر از عشق شده بود اره عشق اول عشقی که هیچ کس از اون خبر نداشت حتی خودم هم نمی دونستم که این چه حسیه که تو وجودم اومده تصمیم گرفتم چند روز از خونه بیرون نرم تا شاید از یادم بره ولی …. خلاصه چند روزی گذشت و من...
-
داستان چرا عاشقم هستی ؟ برای رکسانا
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 17:43
عشق جادوی ناتمام یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود ،ازش پرسید چرا دوستم داری؟واسه چی عاشقمی؟ پسر:دلیلشو نمیدونم ….اماواقعا”دوست دارم دختر:تو هیچ دلیلی نمیتونی بگی پس چطور دوستم داری؟ چطور میتونی بگی عاشقمی؟ پسر:من جدا”دلیلشو نمیدونم اما میتونم بهت ثابت کنم دختر:ثابت کنی؟من میخوام دلیلتو بگی . دوست پسر یکی از...
-
داستان عشق و دیوانگی برای رکسانا
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 17:25
در زمانهای قدیم وقتی راه بشر به زمین باز نشده بود فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند. ذکاوت گفت:بیایید تا با هم بازی کنیم مثل قایم باشک. دیوانگی فریاد زد:آره قبوله من چشم میذارم. چون کسی نمی خواست دنبال دیوانگی بگردد همه قبول کردند.دیوانگی چشمهایش را بست و شروع به شمردن کرد:یک….دو…..سه…. همه به دنبال جایی بودند...
-
داستان عاشقانه و بسیار زیبا “ارزش عشق” برای رکسانا
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 17:09
دختری بود نابینا که از خودش تنفر داشت نه فقط از خود ، بلکه از تمام دنیا تنفر داشت اما یک نفر را دوست داشت “دلداده اش را” با او چنین گفته بود : « اگر روزی قادر به دیدن باشم حتی اگر فقط برای یک لحظه بتوانم دنیا را ببینم عروس تو و رویاهای تو خواهم شد » و چنین شد که آمد آن روزی که یک نفر پیدا شد که حاضر شود چشمهای خودش را...
-
داستان عشقی غم انگیز برای رکسانا
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 17:06
شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده...
-
داستان عشقی زیبا برای رکسانا
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 17:04
هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا ۳ روز بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید .بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و… گفت:لنا جان تو جواب بده دخترم...
-
تقدیم به رکسانا(۷)
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 16:59
تقدیم به رکسانا << omid oloumi >>
-
تقدیم به رکسانا(6)
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 16:58
تقدیم به رکسانا << farzad farzin >>
-
تقدیم به رکسانا(5)
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 16:57
تقدیم به رکسانا << I Miss You Roxana >>
-
تقدیم به رکسانا(4)
سهشنبه 18 آبانماه سال 1389 16:55
تقدیم به رکسانا << جوجو >>